رضوانرضوان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

عسلی

شهربازی

1393/7/5 13:57
نویسنده : مامانی
439 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه ناهار رفتیم خونه آقاجون ( پدر بابایی ) و شبش با آقاجون و مامان جون و عمو امین و زن عمو رفتیم شهربازی ... خیلی خوش گذشت شما اولین باره که به شهربازی میرفتی ... اینقدر ذوق کرده بودی و ماهم به وجد اومده بودیم ...کلی هم خاطرات بچگی برای من زنده شد ... اخه من و بابایی آخرین باری که رفتیم شهربازی عقد بودیم یعنی 7 سال پیش ...  خلاصه چون جای جدید و شادی بود  خیلی کیف کردی و بازی کردی niniweblog.com     niniweblog.com    niniweblog.com

تنها بازی که دوستش داشتی و ازش نترسیدی اونم به خاطر اینکه آب داشت 

یکبارم با آقاجون سوار شدی 

مثلا عمو امین خواست بزارت رو قطار که عکس بگیری اما بازم ترسیدی

اصلا نمیاستی یه عکس صاف ازت بگیرم اینجاهم داری بابا رو میکشی که ببرت بازی

بچم خاطر خواه پیدا کرده بود چشمک

بچم داره با ترانه که تو پارک گذاشتن واسه آقاجون و مامان جونش میرقصه niniweblog.com

بله بچم دیگه رضایت به برگشت نمیدادبای بای

پنجشنبه هفته قبل عروسی دعوت بودیم دزفول خلاصه بعد از عروسی رفتیم کنار آب ( علی کله ) کلی آب بازی  کردیم و شماهم تا از ماشین پیاده شدی شلوارت رو میزدی بالا که بریم توی آب اصلا مهلت نمیدادی 

اینم عکسایی که داشتی با بابایی آب بازی میکردی 

پسندها (2)

نظرات (3)

بیتا
6 مهر 93 14:14
ماشالا به دختر. وبلاگ قشنگی داری به ما هم سر بزنید.
مامان بردیا اریایی
8 مهر 93 15:38
سلام ممنون که بهمون سر زده بودین و ببخشید که دیر بهتون سر زدم ویندوزم مشکل داشت خیلی نازه این گل دخترمون بازم بیایین پیشمون
الهه
17 آبان 93 13:28
سلام خوبید.چه قدر وبلاگتون خوشگله.راستی نیومدین تولدم.خوشحال میشم قدم رنجه کنید و تشریف بیارید.دوستتون دارم
مامانی
پاسخ
مرصی گلم .. نظر لطفتونه ... چشم حتما میام
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسلی می باشد